سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در مصیبتها چون آزادگان شکیبایى باید و یا چون نادانان فراموش کردن شاید . [نهج البلاغه]

خدایا ! ببخشای مرا …
آنقدر که حسرت نداشته هایم را خوردم ، شاکر داشته هایم نبودم …

 

هر دری بسته شود ، جز در پرفیض خدا
این در خانه عشق است که باز است هنوز …

 

خدایا
می دانم خالی از تقصیر نیستم اما می خواهم از اینکه مرا در هر حال دوست داری سپاسگذاری کنم !

 

هرگاه به بن بست رسیدم مطمئن بودم که پشت دیوار ، خدا منتظر من است …

 

خداوندا …
تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک ولی جالب اینجاست که تو به این بزرگی من کوچک را فراموش نمیکنی ولی من به این کوچکی تو را فراموش کرده ام !
.

 

دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم !
وقتی محبت کردم و تنها شدم
وقتی دوست داشتم و تنها ماندم
دانستم باید تنها شد و تنها ماند تا “خـدا” را فهمید …

 

دنیای عجیبی شده است !!!
برای دروغ هایمان خدا را قسم میخوریم و به حرف راست که میرسیم می شود جان تــو